- زیبق کردن (چَ / چِ فُ تَ)
مالیدن مخلوط جیوه به پشت آینه تا صورتها را منعکس سازد. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از نیست و نابود کردن باشد. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مضطرب و بی قرار ساختن. (آنندراج) :
سهم تو قطران کند نطفۀ سرخاب و زال
تیغ تو زیبق کند زهرۀ گشتاسب و سم.
خاقانی (از آنندراج)
سهم تو قطران کند نطفۀ سرخاب و زال
تیغ تو زیبق کند زهرۀ گشتاسب و سم.
خاقانی (از آنندراج)
